اگر تو همره بلبل ز بهر گلزاری


تو خار را همه گل بین چو بهر گل زاری

نمی شناسی باشد که خار گل باشد


اگر چه می خلدت عاقبت کند یاری

درون خار گلست و برون خار گلست


به احتیاط نگر تا سر کی می خاری

چه احتیاط مرا عقل و احتیاط نماند


تو احتیاط کن آخر که مرد هشیاری

غلط تو هم نتوانی نگاه داشت مرا


عجب ز شمع تو پروانه را نگه داری

خوشست تلخی دارو و سیلی استاد


غنیمتست ز یار وفا جفاکاری

به دست دلبر اگر عاشقی زبون باشد


ز عشق و عقل ویست آن نه از سبکساری

به غیر ناز و جفا هر چه می کند معشوق


مباش ایمن کان فتنه است و طراری

زبون و دستخوش و عشوه می خوریم ای عشق


اگر دروغ فروشی و گر محال آری

دروغ و عشوه و صدق و محال او حالست


ولیک غیر نبیند به چشم اغیاری